English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7418 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Could you move the table a little bit ? U ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
perpetuting testtimony U تاسیسی که به وسیله ان شهادتی که ممکن است بعدا" به ان استناد لازم شود و در عین حال ممکن است بعدا" ممکن الحصول نباشد حفظ میشود
conversions U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion U استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
wags U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagging U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wagged U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
wag U تکان خوردن جنبانیدن تکان دادن
shakable U تکان دادنی تکان خوردنی
shog U تکان خوردن تکان دادن
shakeable U تکان دادنی تکان خوردنی
joggling U تکان تکان خوردن
jumbled U تکان تکان خوردن
jumbles U تکان تکان خوردن
joggles U تکان تکان خوردن
joggled U تکان تکان خوردن
jumbling U تکان تکان خوردن
joggle U تکان تکان خوردن
shimmey U تکان تکان خوردن
jumble U تکان تکان خوردن
shimmy U تکان تکان خوردن
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
indebtedness U بدهی
debts U بدهی
debit U بدهی
debt U بدهی
debited U بدهی
debiting U بدهی
debits U بدهی
liability U بدهی
liability to disease U بدهی
due U بدهی
liabilities U بدهی
liquidation U پرداخت بدهی
debt U بدهی داشتن
debts U بدهی داشتن
credit notes U سند بدهی
credit note U سند بدهی
contingent liability U بدهی اتفاقی
absolute liability U بدهی مطلق
private debt U بدهی خصوصی
oxygen debt U بدهی اکسیژن
net debt U بدهی خالص
national debt U بدهی ملی
liabilities and assets U بدهی و دارایی
collective liability U بدهی جمعی
contingent liability U بدهی احتمالی
current liability U بدهی جاری
floating debt U بدهی متغیر
due bill U سند بدهی
debt burden U بار بدهی
debit note U صورتحساب بدهی
capital liability U بدهی درازمدت
public debt U بدهی دولت
acknowladgement of debt U قبول بدهی
acknowledgement of debt U اقرار به بدهی
admission of liability U قبول بدهی
back U بدهی پس افتاده
backs U بدهی پس افتاده
an active debt U بدهی با ربح
to get into debt U بدهی پیداکردن
to be in debt U بدهی داشتن
the d. of a debt U پرداخت بدهی
arrear U بدهی پس افتاده
arrear U بدهی معوق
bank overdraft U بدهی به بانک
book debts U بدهی دفتری
capital liability U بدهی سرمایه
debit card U کارت بدهی
debt perpetrator U خطاکار در بدهی
liability insurance U بیمه بدهی
promissory note U برگه بدهی
promissory note U سند بدهی
promissory notes U برگه بدهی
debit U ستون بدهی
debited U حساب بدهی
debits U ستون بدهی
debited U ستون بدهی
debiting U حساب بدهی
debit U حساب بدهی
debits U حساب بدهی
promissory notes U سند بدهی
legal liability U بدهی قانونی
debiting U ستون بدهی
debt perpetrator U مرتکب بدهی
rebates U پرداخت قسمتی از بدهی
rebate U پرداخت قسمتی از بدهی
to pay one's way U بدهی بهم نزدن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
realisation [British E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
realization [American E] [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
liquidation [of something] U پرداخت بدهی [اقتصاد]
To be in debt up to ones ears. U غرق بدهی بودن
solvency U توانایی پرداخت بدهی
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
chargeable U قابل بدهی یا پرداخت
charge account U حساب بدهی مشتری
monetization U پرداخت نقدی بدهی
debit U در ستون بدهی گذاشتن
consolidated debt U بدهی یک کاسه شده
defaults U عدم پرداخت بدهی
defaulting U عدم پرداخت بدهی
deep in debt U تا گردن زیر بدهی
defaulted U عدم پرداخت بدهی
default U عدم پرداخت بدهی
embarrassed with debts U زیر بار بدهی
up to the eyes in debt U تا گردن زیر بدهی
due U بدهی موعد پرداخت
debits U در ستون بدهی گذاشتن
i paid the debt plus interest U بدهی را با بهره ان دادم
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
Do you have an extra pen to lend me? U یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
emcumbered with debts U زیر بار قرض یا بدهی
insolvency U عدم توانایی در پرداخت بدهی
amortization U پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to detain one's due U بدهی خودرا نگه داشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
to pay off a debt [mortgage] U بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
to keep ones he above water O از زیر بدهی بیرون آمدن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
Could you lend me some money ? U می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
pay off U با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
omittance is no quit tance U بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
monetization U پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
billing U صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
debt of record U بدهی قانونی record of court محکوم به
posse U ممکن
feasible <adj.> U ممکن
doable <adj.> U ممکن
conceivable U ممکن
contrivable <adj.> U ممکن
achievable <adj.> U ممکن
makable <adj.> U ممکن
feasible U ممکن
posses U ممکن
thinkable U ممکن
makable [spv. makeable] <adj.> U ممکن
makeable <adj.> U ممکن
executable <adj.> U ممکن
manageable <adj.> U ممکن
possible U ممکن
practicable <adj.> U ممکن
workable <adj.> U ممکن
possible [doable, feasible] <adj.> U ممکن
deficit U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
working capital U مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
tax avoidance U اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
debt discount U تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
deficits U کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
warning U توجه به خط ر ممکن
impracticable <adj.> U غیر ممکن
perchance U ممکن است
possibility U چیز ممکن شق
inexecutable <adj.> U غیر ممکن
unfeasible <adj.> U غیر ممکن
multilevel U با مقادیر ممکن
perhaps U ممکن است
possible capacity U گنجایش ممکن
warnings U توجه به خط ر ممکن
mayhap U ممکن است
possibilities U چیز ممکن شق
ternary U با سه حالت ممکن
impossible U غیر ممکن
available U ممکن الحصول
interactive U را ممکن میکند
to be posible U ممکن بودن
probable error U خطای ممکن
as far as possible U هر چه ممکن است
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
debt of honour U بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
nemo tenetur ad impossible U غیر ممکن وادارکرد
legs U مسیر ممکن در یک تابع
feasible solutions U راه حلهای ممکن
to the nth degree <idiom> U بالاترین وجه ممکن
minimise U کوچک کردن تا حد ممکن
leg U مسیر ممکن در یک تابع
i may go U ممکن است بروم
may U ممکن است میتوان
an impossible act U کار غیر ممکن
as much as possible U هر قدر ممکن است
probable error U خطای ممکن [ریاضی]
pron to U با حداکثر سرعت ممکن
lien U حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
judgement dept U بدهی که دادگاه حکم پرداخت انرا صادر نموده است
current liability U اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
delegatee U کسیکه پرداخت بدهی شخص دیگر به او واگذار شده است
good riddance <idiom> U وقتی چیزی را از دست بدهی وبخاطرش خیلی خوشحال باشی
elegit U حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
Can you help me? ممکن است کمکم کنید؟
ramp weight U حداکثر وزن ممکن هواپیما
he may come late U ممکن است دیر بیاید
may i go yes you may U ایا ممکن است من بروم
ambiguous U آنچه دو معنای ممکن دارد
Could you bring me ... ? ممکن است ... برایم بیاورید؟
Excuse me. May I get by? ببخشید. ممکن است رد شوم؟
perhaps you have seen it U ممکن است انرادیده باشید
ultimate strength U حاصلضرب بیشترین بار ممکن
it is not p to climb it U نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
Recent search history Forum search
1I may find a prince
1An evaluation is an assessment, as systematic and impartial as possible, of a project, program or policy. It focuses on expected and achieved accomplishments
1due amount
2single gas
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1wildlike
1like a beautifully wrought setting
1range check
0 دستگاه یو پی اس چیست و چه وظیفه ای در سازمان دارد؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com